446

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

فقط مونده حکمم بخوره و خوشحال شم. البته که همیشه از خوشحالی میترسم همیشه. هر دفعه هم بیش از پیش میترسم.

هیچ چیی ندارم برا گفتن، البته که حرف زیاده.

+خواهر کوچیکه با خواستگارش رفتن بیرون.

خونه کمو بیش دعواست. خواهرم چشمشو عمل کرد. و همین چیز میزا دیگه.

446...
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 13:56

یه فایل ناخودآگاه دستم رفته یا هرچی روی ضبط صدا و هفت هشت ساعتی ضبط شده از مرکز قبلی جغد. همه بودن اون روز. چقدر دلم گرفت. دلم میخواد برم مرکز جغد دوبارهیه فایل ناخودآگاه دستم رفته یا هرچی روی ضبط صدا و هفت هشت ساعتی ضبط شده از مرکز قبلی جغد. همه بودن اون روز. چقدر دلم گرفت. دلم میخواد برم مرکز جغد دوباره. اون مرکز قبلی همه بودن کلاغ خانم که مزدوج شد. اون مرکز قبلی همه بودن کلاغ خانم که مزدوج شد

446...
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 13:56

کلا یه چند وقتیه یا پستام قاتی میشن یا ثبت نمیشن!

هنوز ابلاغم نخورده و هیییچ خبری نیست. 12 یه هفته مونده به عید، و 17 یه4 5 روز پیش ریختن. میخوام گوشی بخرم بعد از هفت سال.

446...
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 13:56

رفتم مرکز جغد. حقیقتا زبونش همرو نرم میکنه نمیدونم چی میشه که خر میشم. هرچند دو روز میرم و کمترش کردم ولی کلا این از اون مرداست که خوب یه زن رو به راه میاره خانما بیشتر گوشی هستن و منم که خالی از هر عاطفه ای حس میکنم بخاطر اینکه مهربونه و برعکس بابام هرچند ظاهری ارزش برام قائل شد و یک ساعتو نیم حرف میزد راحت میتونم خامش بشم.حالشو ندارم بنویسم خیلی. رفتم مرکز کدو و از لحاظ راحتی راحتتره ولی جو مرکز جغد دوستانست اینجا هم خیلی خوبه البته که یکی از این روزا کلا تنها بودم با مشتری ولی فضای جغدیها بیشتر به روحیم نزدیکه.خلاصه....+من که آخرش نفهمیدم چی شد قرار بود تا آخر آذر جواب تکمیل ظرفیتا بیاد که 98 درصد استخدامیها حقوق گرفتن و من همچنان جزو اون دو درصدم که هنوز نه حقوق گرفتم و نه فهمیدم خرید خدماتم یا استخدام! یعنی بحدی من بد شانسم که نکگو. خب حالا چی میشد اگه منم راحت و بی دغدغه به کارای دیگم میرسیدم و نگران وضعیتم نبودم؟! چی از خداگی خدا کم میشد؟+پیر خرفت قرار بود جمعه ببرتم پیش یه نفر برا تدریس که چون خودشم استفاده میبرد زدم زیرش. بذا یکم حالش جا بیاد.+نمیدونم نمیدونم. حال دلم خوب نیست فکر نکنم هیچوقت دیگه خوب بشه. راستی شاید تیم فرهنگیان تشکیل بدیم.شبا خوابام پریشونه از 97 تا حالا همینه. یعنی به سر ابی میاد؟ راستی ف که جزو دو به هم زنای همیشگی بود یه لخته خون تو سرش بوده و حالا هم دادن آزمایش بدخواه نیستم ولی حقشه با اینکه دوتا بچه داره کاش خودش فقط اذیت میشد اینا باید بسرشون بیاد. من چند اله خواب خوب ندارم دیگه. خوابای پریشون و مسخره و کاملا غیر واقعی. دلم میخواست یه راهی پیدا میکردم برای خواب راحت. خیلی اذیتم خیلی 446...ادامه مطلب
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 18:27

بلاخره مرکز جغد رو رها کردم و اومدم بیرون.از اول تا حالا همش گفتن حساسی حساسی! منم که پر از عقده و خشم همه تقصیرارو مینداختم گردن خودم و با زبون چربو نرم جغد خر میشدم و تقریبا سه سال به همین منوال صبوری کردم. این آخریا ده تومن اضافه کرد به من و نینی (مستعار)شادی (دختره که تازه اومده و من خودم چند ماه پیش بهش گفتم بیاد. اسم مستعار) اومد. 4 شنبه که نوبت من بود این دختره که چند ماهیه میاد و شوهرش فوت شده، به جای حاجی منشی، نشسته بود. به جغد گفت نوبت لولیوشه بره گفت نه/، شادی بره، من پشت در بودم و منو ندید. این درصورتیه که اون هفته که شادی اومد با همون شوخیهایی که همیشه پر از جدیه، گفت معرفی میکنم: جایگزین! اولش که جدی نگرفتم و بعد گفتم که ناراحت شدم، کلی عذرخواهی که خدا میدونه من رو شوخی گفتم و دوباره من خر شدم. بعدش گفتم بذار خودم کمش کنم و بهش گفتم که گفت اگه مشکلی نداری منم مشکلی ندارم. یعنی اینقدر دیوسه که با خودش نگفت اینکه کم میاد نوبتشو رعایت کنم. یعنی نه تنها رعایت نکرد که میخواست سهم منو بده به شادی. همیشه تو این مرکز شعار اینه که رزق دست اون بالاییه شاید تجربه هم کرده باشم ولی اعتقادی هم ندارم چون یکی مثل همین حرومزاده واسطه هست و باعث بسته و باز شدن رزق میشه. خلاصه که کفشو ماگو همه رو جمع کردم و حتی برای اولین بار از جغد خداحافظی نکردم و حتی برخلاف شاید میل باطنیم که دوست داشتم بازم خر شم جواب دوتا تماس دیروزشم ندادم. حاجی و همین دختر بی شوهره و پسر کوچولو هم بهم زنگ زدن. ته دلم میخواد بیاد دم خونه بگه بیا ولی سفت گرفتم که حتی جواب ندم که مبادا دوباره توجیه کنه. خلاصه که همچنان دفتر زندگیم ورق میخوره و پر از خطی خطیهای خشمو کینه و عقده و شکایت میشه حتی من غلطگیرم ن 446...ادامه مطلب
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 18:20

دیروز به پسر کوتوله زنگ زدم که دوتا شلوارام که اونجا جا مونده بود رو بیاره که جغد یه دفعه گوشیرو گرفت منم با مکث جواب دادم میگفت خوبی و بدیرو کمو وجه کن ببین چی تهش میمونه که گفتم خوبی سرجا خودش بدی هم سرجای خودش! گفت که با بدی تمومش نکن که منم یه کم غر زدم و تموم شد گفت بعدا باهم حرف میزنیم که من چیزی نگفتم به کوتوله هم پیام دادم که من نمیخوام یجوری باشه که جغد رو ببینم ببر خونه خودتون میام میگیرم ازت که گفت باشه.+دیروز پیر خرفت بعد از یه هفته زنگید و گفت شبا خوابم نمیبره اون هفته بد توپیدم بهش. ولی آخرش زنگ زد دلم میخواد خیلی حالشو بگیرم از بس ازش متنفرم. 446...ادامه مطلب
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 18:20

وقتی نمینویسم عادتم میشه و مثل درسهایی که شب امتحان روی هم تلنبار میشه نمیشه حق مطلب رو درست بجا اورد.+حدود ده روز رفتم مدرسه ای که بهم دور بود و با رایزنیها و پیگیریهای شدید بطور ناباورانه تر از خبر استخدامیم، با کله رفتم تو دله روغن و افتادم مدرسه روبروی خونمون!!! نمیدونم چه حکمتی توش بود که اول قبول نشدم و بعد مدرسه دور افتادم و حالا میتونم کمتر از یک ربع پیاده برسم مدرسه. بطوری که هم برای برگشت هم برای رفت کسانی هستن که همین یه ذره راهو منو سوار کنن چون تو مسیر همه هستم!نمیدونم از خدایی که هنوز باهاش دوست نشدم چطور تشکر کنم! پارسال وای پارسال وای بر پارسال! امان از پارسال.+هنوز ابلاغم نیومده و تا نیاد باورم نمیشه. این وسط ماجرا زیاد داشتم از تهران رفتنم برای تخلف در پرورنده که حروم زاده ها یه نفرو با پارتی بردن بالا و من نرفتم و از طریق تکمیل ظرفیت جذب شدم. از درخواست این دختره مغرور که میخواست برگرده مدرسه قبلی یعنی همین که من اول رفتم. جابه جا میخواستیم بشیم که نشد و البته چه بهتر. از دعوا کردنم و داد زدنم تو وزارت که مادرسگ گفت حراست رو برات خبر میکنم که گفتم بکن! از دعوا تو اداره همین شهر که دادو زدم و منشیه جاکش شمارمو میدیدو برنمیداشت رفتم اونجا اول داد زدم و بعد گریه و منشیم که ترسیده بود گریه کرد. هفته بعدشم رئیسه پدرسگ گفت با این اخلاق اگه من بودم همون هفته نامه نوشته بودم که جذبت نکنن. که دوباره گریه افتادم و تا حدی دلش رحم اومد. از پول اسنپام و رفتو اومدام و اعصاب خردیام که خودم بودمو خودم و شاید خانوادم که فقط تعریف میکردم براشون. غیر از بابام.از شاگردام که وابسته شده بودم و بودن و چقدر با مزه بودن. از مدرسه کنونیم که دوتا معلولیت دارن و و و ....***از سیبزمین 446...ادامه مطلب
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 14:40

بطور ناباورانه و در آخرین لحظات نامیدی استخدام شدم. اینقدر همش تو ذوقم خورده که خیلی هم خوشحال نیستم. راهشم یه کم دوره. ولی با این حال معلمیم مبارک. امیدوارم بتونم شاگردای خوبی تربیت کنم. دیروز ساعت 11 خبرم کردن و امروز باید برم. امشب خیلی درست نخوابیدم و دو سه بار بیدار شدم گفتم بذار ثبت کنم حد اقل.وبم نمیدونم چند ساله شد فقط یادمه پارسال تعجب کرده بودم که فلان ساله دارم مینویسم.روابطم کمو بیش هست و همچنان میشه گفت بیمارگونست. اون روز که ا.ر اومد سر کلاسم بازخورد مثبتی داشت و تقریبا به نفع من تموم شد.کاش مسیر اون قدر که فکر میکنم طاقتفرسا نباشه. حقیقتا دیروز از حملات پانیکم ترسیدم. ولی پارسال کجا امسال کجا. فکر نمیکردم بتونم خوب شم. خیلی ماجرا دارم با این زندگی. بابای حرومزادم هم که وقتی داشتم خوشحالی میکردم گفت درو ببند صدا این سگ نیاد. اصلا حتی دلم نمیخواست بفهمه دیگه تو این خونم و میفهمید و قابل پنهان کردن نیست.کاش یکی دوساعت دیگه خوابم ببره. 446...ادامه مطلب
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 0:13

دو هفته پیش یهویی قرار شد برم تهران. با دوتا بچه ها تسی گرفتیم و رفتیم. شبش خونه این دختره زمان بودیم که یه خونه رو نصفشو دفتر کردن و نصفشم یه خونه کااامله. کلی بزرگو خوب بود و دو شب اونجا بودیم. اخلاقش بد نبود ولی مثل همه پولدارا خسیس بود جمعش رفتیم باغ سیصد برا دورهمی داده بودیم. تفریح سالمی بود. دوستای کسی که دورهمی گذاشته بود هم اومده بودن یکی از دوستاش 23 سالش بود و عاشق من شده بود خیلی مسخره بود ولی فرداش که جایی نبود برم زنگش زدم و منو برد کافیشاپ و بعد یه ربع آخری که رسیدیم سر لوکیشن ولی زمان و م.ش نبودن و ما شک کردیم منو برد خونشون که خواهرش بود و بعد باباش هم اومد نمیدونم با چه جرأتی رفتم و البته خیلی خنده دار بود که خانوادش بودن ولی منو برد خونه. اصلا هم هیچ عمل غیر اخلاقی نداشتیم ولی در کل سفر پر ماجرا و جالبی بود. رفتم حسین رو هم دیدم که اهل کرمان بود ولی سر کار بود و نشد بریم بگردیم. خلاصه بدک نبود موهامم بافت زدم که خیلی قشنگ بود+پیر خرفت سر ناسازگاری داره و فکر کرده من برام مهمه. دیگه نذاشتم دستشم بهم بخوره حالم ازش بد میشه.این وسط با یه ایمان نامی تو دیوار آشنا شدم و یبار باهاش رفتم بیرون که خیلی سر سنگین بود و دست هم ندادیم باهم حتی.+جوابا نمیخواد بیاد و کفریمون کرده ذهنم پره ازینکه باید اگه قبول شدم چیکار کنم اجاره ها بالاست منم اهل همخونه اینا نیستم. از آدما میخوام فرار کنم حوصله ندارم یکیو تحمل کنم.+یه هفته جغد رفت کربلا تا رفتیم مرکز جدید هم ارتباطات کمتر شده خدارو شکر هم کنتاکتها. نمیدونم اگه قبول بشم میشه برم هر ازگاهی اینجا یا نه؟ 446...ادامه مطلب
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:48

سه شنبه قراره یکی از ر ها بیاد سر کلاس من. کلا من تو این وقتا اذیتم. نمیدونم واقعا تقصیر منه من اشتباه میکنم یا دیگران؟ خدا کنه سیستمها جادویی کار نکنن و آبروی منو ببرن. خیلی نگرانم خدایا خودت کمک کن چون اینا معطلن منو سوژه کنن.+حرومزاده ها معلوم نیست چه گهی میخورن که جوابارو نمیزنن تو سایت. نمیدونم امسال چی در انتظارمه. خیلی بنظرم سال متفاوتی باشه.+پیر خرفتو اصلاا نذاشتم دست بهم بزنه و علی رفت کربلا و جغد هم باهام نسبتا خوبه و جوابا هم هنوز نیومده و خلاصه خیلی شیر تو شیره.دیگه از آسانسور نمیترسم و هروروز با آسانسور میرم میام. وضعیت مالیم خیلی افتصضاح شده و تهران یه کم برنامه هامو بهم ریخت.نصفش مال دیشب بود 446...ادامه مطلب
ما را در سایت 446 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niftylife بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:48